اختصاصی/
فقط آقای هاشمی بخواند
حسین معز-کسی احمدی نژاد رو نمی شناخت! مردم دوباره انقلاب کردند ! 17 -18 ملیون رای کم نیست ! اکثرا هم خانواده های شهدا بودند! روستایی ها ! کارگرها ! سال 84 گفتند چون [آقای] هاشمی رغیبش بود رای آورد ! این بار موسوی را از آب نمک در آوردند ! همین آقای خاتمی که صدقه سر سید بودنش رای آورد ! راه افتاد اینطرف آنطرف ! شده بود بوقچی تبلیغاتی موسوی ! اما بازهم از مردم تو دهنی خوردند ! رای‌ش کم که نشد هیچ ! بیشتر هم شد ! 24 ملیون رای آورد !
به گزارش اختصاصی حقیقت نیوز -اللهم کن لولیک ، الحجة ابن الحسن ، صلواتک علیه ، فی هذه الساعة وفی کل ساعة ، ولیا وحافظا وقائدا وانصرا ودلیلا وعینا ، حتى تسکنه ارضک طوعا ، وتمتعه فیها طویلا... یابن الحسن کجایی ، یابن الحسن کجایی ، داغ از غم جدایی ، یابن الحسن کجایی ، مردم ز درد هجران ، یابن الحسن کجایی .. سلامتی و تعجیل در ظهور صاحب و مولایمان ، بقیةالله الاعظم بلند صلوات... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین.. دعا تمام شد ! همه بیرون میرفتند ! بعضی ها هم تکه تکه نشسته بودند و باهم خوش و بش می کردند !
درب مهدیه نشسته بود . سرفه می کرد ! سرفه می کرد ! و بازهم سرفه می کرد ! در هم‌همه‌ی مردم کسی صدایش را نمی شنید! مثل همیشه که هیچ کس صدایش را نمی شنید ! نه به این خاطر که صدایش خسته یا سرفه هایش مکررست ! نه! در هم‌همه‌ی مردم کسی صدایش را نمی شنید! نزدیکش هم نمی ایستادند ! انگار آنفلونزای A داشت! یا سل ! نکند واگیردار باشد ! کسی سلامتیش را به خطر نمی انداخت ! اما او مثل ما نبود ! در جوانی هم ! آن زمان که سرفه نمی کرد ! و حالا سالهاست که سرفه می کند ! به قول خودش از کربلا سوغات آورده ! اما کربلای او که در عراق نیست ! در سال 61 هم ! در سردشت است ! سال 66 ! مگر نه اینست که کربلا مصاف حق و باطل است ! جایی که سپاهیان حق در برابر جنود کفر به کارزار می روند! به قتلگاه ! مگر نه اینکه کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا! مگر نه اینکه...
از دور دیدمش ! برایم دست تکان داد! از لابه لای جمعیت ! تنها بود ! مثل همیشه ! به خانه اش رفتیم ! کمکش کردم تا روی تخت بخوابد! 20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! به قول خودش "ما صاحب تاج و تختیم ! اما تاجش خوب نبود پس دادیم" ! راست می گفت! تاجش را ملائک برده بودند و فقط یک تخت برایش مانده بود ! آنهم در خانه ای کوچک و اجاره ای در جنوب شهر ! انگار این آدم ها را برای جنوب ساخته اند ! از جبهه ها جنوب تا جنوب تهران ! حتما بعد از شهادت هم در جنوب بهشت زهرا... بگذریم! اصلا چه فرقی می کند ! این آدم ها که مثل ما متر ندارند ! جنوب تهران با شمال لندن برایشان فرقی نمی کند ! درسش را هم خوانده ! در همان جنوب ! جنوب خوزستان ! شاگرد باکری ! همت ! خرازی ! موضوع امتحان‌اش هم صبر بود ! امضای پیر جماران پای برگه اش خورد ! فارغ اتحصیل با نمره ... 20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! این آدم ها مثل ما متر ندارند ! جنوب تهران یا شمال لندن برایشان فرقی نمی کند ! ادامه تحصیل هم داده ! درهمان جنوب ! جنوب تهران ! همین پارسال بود که پایان نامه اش را داد !موضوعش بود "علی بهتر است یا ثروت" ! باز نمره‌ی قبولی گرفت ! یادتان هست ! آن روز که شما مردود شدید ! "آقا" حاج ابراهیم را که سالهاست سرفه میکند قبول کردند و شما را مردود !
حاج ابراهیم می گفت سعی کرده بهتان تقلب بدهد ، جواب ها را برساند اما باز هم در هم‌همه‌ی مردم صدایش شنیده نمی شد ! مثل همیشه ! و شما مردود شدید ! با شما هستم ! آقای هاشمی ! درهمان روز معروف ! صدای مولایم میلرزید ! دلش خون بود ! و چشمهایش ! بغض گلویش را گرفت ! در میان شکستن بغض و لرزش صدایش فرمود : "این انتخابات برخی خواص را مردود کرد" شما را می گفت ! کار را به کجا رساندید ؟ قلب مولایم را به رنج آوردید ! جگرش را خون کردید ! خوب حق ولی نعمت را به جا آوردید ! خدا شما را... و حاج ابراهیم می گفت من این روز را سالهاست در خواب و بیداری می بینم ! از آن روز که قدرت، چشم ها را پر کرد ! از آن روز که آقایان ، آقا شدند ! از آن روز که آقازاده ها بزرگ شدند ! از آن روز که ریاست را میراث پدرشان کردند! از آن روز که... حسین آقا ! شما آنوقت بچه بودید ! خیلی فضای سیاسی آن روزها را یادتان نیست ! یک باره همه چیز عوض شد ! ما برای امام انقلاب کرده بودیم ! برای اسلام ! برای قرآن ! ریشه‌ی انقلاب ما عاشورا بود ! که امام حسین (علیه السلام) فرمود " من برای اصلاح امت جدم قیام کردم ، برای امر به معروف" آخر ، آن زمان معاویه و یزید حاکم شده بودند ! ریشه های اسلام را داشتند نابود می کردند ! سادگی زندگی پیامبر شده بود، کاخ سبز معاویه ! نان خشک امیرالمومین شده بود ، مرغ های بریان ! تقوا شده بود ، شرابخواری و میمون بازی ! زمان ما هم همینظور بود ! شاه خیلی فاسد بود ، به اسلام که تقید نداشت هیچ می خواست ریشه اسلام را هم بکند ! اینور و آنور هزارتا کازینو و کاواره راه انداخته بود تا جوان ها رو به فساد بکشد ! ده ها کاخ برای خودش و بچه هاش ساخته بود ! در حالی که مردم بدبخت نان نداشتند بخورند ! هر روز برای عیش و نوش می رفت این طرف و آن طرف! بیت المال سرش نمی شد ! همه را بین فرزندان و دوستانش تقسیم می کرد ! نه اینکه هیچ کاری هم نمی کرد ! چرا ! سد ساخت ! کارخانه ساخت ! پالایشگاه ساخت ! اما همه اینها را خارجی ها می ساختند ! آنهم از ته مانده ی پول نفت ! کارخانه می ساخت ! اما سودش به کی میرسید به خانواده و دوستان علی حضرت! این شد که مردم قیام کردند ! ازیک طرف فقر خودشان را می دیدند و از طرف دیگر کاخ های شاه را ! مزارع بزرگ فلان شاهزاده را ! کارخانه های فلان دوست خاندان پهلوی را ! از یک طرف می دیدند که اینها با اسلام کاری ندارند، هیچ، ترویج فساد هم می کنند ! رقاصه ها و خواننده ها و فیلم های مبتذل در آن زمان بیداد می کرد ! مراکز فساد و .. هم همینطور ! ما هم از امام حسین (علیه السلام) یاد گرفته بودیم که برای اجرای احکام خدا و اصلاح امت باید قیام کنیم ![باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! و حالا سال هاست که او سرفه می کند] آن موقع امام خمینی (ره) علم را به دست گرفت ! مرجع تقلید بود ! ساده زیست بود ! سیاست مدار بود ! شجاع بود ! مردم هم دورش جمع شدند ! آن موقع ، "آقا"هم بود ! شهیدمطهری ! شهید بهشتی ! آفای [آیت الله] نوری همدانی ! همین آقای هاشمی هم بود ! ما برای اسلام و امام انقلاب کردیم ! برای اجرای دستورات خدا ! برای اینکه طاغوت و اشرافی گری نباشد ! اول انقلاب هم همینطور بود ! همه با هم برادر بودند! یکی رییس نبود یکی نوکر ! رجایی با دوچرخه اینور و آنور می رفت ! بقیه هم کم و بیش اینطور بودند ! همه از پست و مقام فرار می کردند ! برای اینکه فلانی یک پست را قبول کند باید برایش صدتا حجت شرعی می آوردی ! گاهی از امام میخواستند تا اورا راضی کند یا از قول امام چیزی می گفتند تا او راضی شود ! آن موقع غالب اینطور بودند ! دنبال ثروت و پست نبودند ! اما خدا .... همین نخست وزیر کارها را خراب کرد ! پایه‌ی حب مقام را گذاشت ! چقدر "آقا" را که آن موقع رییس جمهور بود اذیت کرد ! بد نمک به ... بود ! اما گسترش این جاه و مقام ها زمان [آقای] هاشمی بود ! اصلا رسم شده بود ! یک طبقه اجتماعی شد بود ! مدیران ! پست ها را بین هم تقسیم می کردند ! اگر این وزیر بود ، اون وکیل میشد ! اگر این وکیل می شد ، اون وزیر می شد! کم کم به جای برادر ، روی نامه ها می نوشتند ، آقای رییس ، جناب مدیر کل ! کم کم یادشان از جنگ و شهدا رفت ! از اینکه اصلا برای چی انقلاب کردند ! کسی به فکر اسلام نبود ! همه دلشان برای میز و جیبشان می سوخت ![باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! و حالا سالهاست که او سرفه می کند] کسی به فکر پابرهنه ها نبود ! نام امام هم شده بود وسیله ای برای اینکه مردم را فریب دهند ! نزدیک انتخابات، همه می شدند یار امام ! همراه امام ! فرستاده امام! بعد که می گفتیم "پابرهنه ها" می گفتند "عوام بی سواد" می گفتیم "اسلام" می گفتند "اینها تحجر است ، آزادی ، دمکراسی " همین آقایان گفتند " زیر چرخ توسعه لاجرم یک عده له می شوند" منظورشان هم همان پابرهنه های امام بود ! اسلام هم که اول زیر چرخ توسعه و بعد هم زیر چرخ اصلاحات انگلیسی و فرهنگ آمریکایی و آزادی غربی له کردند ! آقا زاده ها هم که بزرگ شده بودند و از خون شهدا پله می ساختند از خون جگر فقرا به آلاف و اولوف و بعضی ها هم به لاهاف و لهوف رسیدند ! این شد که مردم دوباره انقلاب کردند ![هر وقت عصبانی می شد ، سرفه اش می گرفت ! باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! وحالا سالهاست سرفه می کند]
کسی احمدی نژاد رو نمی شناخت! مردم دوباره انقلاب کردند ! 17 -18 ملیون رای کم نیست ! اکثرا هم خانواده های شهدا بودند! روستایی ها ! کارگرها ! سال 84 گفتند چون [آقای] هاشمی رغیبش بود رای آورد ! این بار موسوی را از آب نمک در آوردند ! همین آقای خاتمی که صدقه سر سید بودنش رای آورد ! راه افتاد اینطرف آنطرف ! شده بود بوقچی تبلیغاتی موسوی ! اما بازهم از مردم تو دهنی خوردند ! رای‌ش کم که نشد هیچ ! بیشتر هم شد ! 24 ملیون رای آورد ! شما خودت شاهد بودی ! اکثر طرفدار های احمدی نژاد همین پابرهنه ها ، کارگرها، روستایی ها، خانوادهای شهدا ، جانبازها و امثال این بودند ! مردم دوباره به انقلاب رای دادند ! به "آقا" رای دادند ! به امام رای دادند ! به اسلام رای دادند ! به شهدا رای دادند ! به ساده زیستی رای دادند ! به مقابله با فساد و تبعیض رای دادند !
شما آن روزها نبودی ، حسین آقا ! اول انقلاب هم کلی درگیری بود ! هر کی از مادرش قهر می کرد ، بیانیه می داد ! هر روز آشوب بود ! از دور وری های شاه گرفته تا مجاهدین تا کومنیست ها ! مثل همین پارسال خودمان ! برای همین میگم مردم دوباره انقلاب کردند ! همه چیز مثل آن وقت ها شده بود !مردم به چه زبانی بفهمانند ! اسلام را می خواهند ! "آقا" را می خواهند نه آقا زاده ها را ! نه فساد را ! نه بی بند و باری را ! نه کاخ را ! نه مدیر های اشرافزاده را ! این که احمدی نژاد توی روستاها میره ! دست پیرمردها را می بوسه ! سر سفره نون و پنیر می شینه! به خانواده های شهدا سر می زنه ! کلی ارزش داره ! دعای همون پیرمرد پیرزن کشاورز ، اشک شوق اون بچه یتیم ! هزارتا گره رو باز می کنه ! اینکه انقدر خوب تونست جلوی رانت و رانت خواری را بگیره ! جلوی آقازاده بازی رو بگیره ! دست خیلی ها رو از بیت المال ببره ! از همین دعای خیرها بود ! از همین اشک ها بود ! اگر از من بپرسی شهدا بیشتر از همه دعاش می کنند ! اما اون قبلی ها چه ! 16 سال مردم رییس جمهور رو فقط از تلویزیون می دیدند ! اینکه حضرت "آقا" گفتند اینها مردود شدند ! مثال و جمله ادبی نیست ، حقیقت داره ! خدا هم کلاس درس داره ! وقتی تو از پست و موقعیتی که خدا به تو داده سوء استفاده می کنی ! برای خدمت به مردم استفاده نمی کنی ! برای اسلام استفاده نمی کنی ! یادت می رود انقلاب را ! شهدا را ! امام را ! ترویج فساد می کنی ! ترویج زندگی غربی می کنی ! ترویج اشرافیت می کنی ! پست و مقام می شود ارث پدرت ! بیت المال می شود ارث پدرت ! برادرت می آید، پست می خواهد ! برادر زنت ، کارخانه می خواهد ! دوستت رانت می خواهد ! باید به بقال محله هم ، پست و مقام بدهی ! اگر بچه هایت هم ناخلف باشند که دیگر هیچ ! هنوز دیپلم نگرفته میشوند "آقازاده" ! محکم نایستی ، بیت المال که نوش جان ، آبروی خودت هم هیچ ! آبروی نظام و اسلام را به مزایده می گذارند!! آنوقت یک دفعه خدا اعلام می کند، امروز امتحان است ! خب معلوم است این شاگرد ، مردود می شود ! همین آقای هاشمی [و شما مردود شدید ! با شما هستم ! آقای هاشمی ! درهمان روز معروف!] من مثل بعضی ها ادعا نمی کنم که چه دارد و چه ندارد ! نه ! فقط یک گناه او برای مردود شدنش بس بود ! به خانواده‌اش نگاه کن ! به اقوام و دوستانش نگاه کن! همه به یک پست و مقام رسیدند ! از کجا ؟ اصلا اینها بماند ! پارسال را ببین دختر و پسر [آقای] هاشمی چه کردند ! برادر زنش چه کرد ! آبروی اسلام و شیعه را به حراج گذاشتند ! اما آقای هاشمی چه کرد ؟ یک کلمه به این ها نگفت ! آخر فائزه که خودش کسی نیست ! جایی حساب نیست ! چون دختر آقای هاشمی است ! مهم میشود ! آن یکی هم همینطور ! آن یکی هم... اما چرا [آقای] هاشمی جلو اینها را نمی گیرد ؟ اگر نمی تواند (!!) بیاید یک کلمه بگوید "آی مردم من از اینها و کارهای اینها ناراضی ام " ! مگر آقای [آیت الله] خزعلی این کار را نکرد! آقای هاشمی هم بکند ! همین سکوت او – و گاهی هم که حمایت کرد از اینها- گناه کمی نیست ! مجازاتش خیلی سنگین است ! اگر نبود سابقه اش برای انقلاب و اسلام ! مردود که هیچ ! حتما اخراج می شد ! خدا به کسی امضا نمی دهد ! به من و شما هم نمی دهد ! او...
حاج ابراهیم روی تختش خوابیده بود!20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! به قول خودش "ما صاحب تاج و تختیم ! اما تاجش خوب نبود پس دادیم" ! راست می گفت! تاجش را ملائک برده بودند و فقط یک تخت برایش مانده بود ! آنهم در خانه ای کوچک و اجاره ای در جنوب شهر ! و همچنان می گفت و می گفت ! انگار خیلی دلش خون بود ! انگار خیلی وقت است به دنبال گوش ، برای حرف هایش می گردد ! و در هم‌همه‌ی مردم کسی صدای حاج ابراهیم را نمی شنید...
منبع ما :
درب مهدیه نشسته بود . سرفه می کرد ! سرفه می کرد ! و بازهم سرفه می کرد ! در هم‌همه‌ی مردم کسی صدایش را نمی شنید! مثل همیشه که هیچ کس صدایش را نمی شنید ! نه به این خاطر که صدایش خسته یا سرفه هایش مکررست ! نه! در هم‌همه‌ی مردم کسی صدایش را نمی شنید! نزدیکش هم نمی ایستادند ! انگار آنفلونزای A داشت! یا سل ! نکند واگیردار باشد ! کسی سلامتیش را به خطر نمی انداخت ! اما او مثل ما نبود ! در جوانی هم ! آن زمان که سرفه نمی کرد ! و حالا سالهاست که سرفه می کند ! به قول خودش از کربلا سوغات آورده ! اما کربلای او که در عراق نیست ! در سال 61 هم ! در سردشت است ! سال 66 ! مگر نه اینست که کربلا مصاف حق و باطل است ! جایی که سپاهیان حق در برابر جنود کفر به کارزار می روند! به قتلگاه ! مگر نه اینکه کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا! مگر نه اینکه...
از دور دیدمش ! برایم دست تکان داد! از لابه لای جمعیت ! تنها بود ! مثل همیشه ! به خانه اش رفتیم ! کمکش کردم تا روی تخت بخوابد! 20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! به قول خودش "ما صاحب تاج و تختیم ! اما تاجش خوب نبود پس دادیم" ! راست می گفت! تاجش را ملائک برده بودند و فقط یک تخت برایش مانده بود ! آنهم در خانه ای کوچک و اجاره ای در جنوب شهر ! انگار این آدم ها را برای جنوب ساخته اند ! از جبهه ها جنوب تا جنوب تهران ! حتما بعد از شهادت هم در جنوب بهشت زهرا... بگذریم! اصلا چه فرقی می کند ! این آدم ها که مثل ما متر ندارند ! جنوب تهران با شمال لندن برایشان فرقی نمی کند ! درسش را هم خوانده ! در همان جنوب ! جنوب خوزستان ! شاگرد باکری ! همت ! خرازی ! موضوع امتحان‌اش هم صبر بود ! امضای پیر جماران پای برگه اش خورد ! فارغ اتحصیل با نمره ... 20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! این آدم ها مثل ما متر ندارند ! جنوب تهران یا شمال لندن برایشان فرقی نمی کند ! ادامه تحصیل هم داده ! درهمان جنوب ! جنوب تهران ! همین پارسال بود که پایان نامه اش را داد !موضوعش بود "علی بهتر است یا ثروت" ! باز نمره‌ی قبولی گرفت ! یادتان هست ! آن روز که شما مردود شدید ! "آقا" حاج ابراهیم را که سالهاست سرفه میکند قبول کردند و شما را مردود !
حاج ابراهیم می گفت سعی کرده بهتان تقلب بدهد ، جواب ها را برساند اما باز هم در هم‌همه‌ی مردم صدایش شنیده نمی شد ! مثل همیشه ! و شما مردود شدید ! با شما هستم ! آقای هاشمی ! درهمان روز معروف ! صدای مولایم میلرزید ! دلش خون بود ! و چشمهایش ! بغض گلویش را گرفت ! در میان شکستن بغض و لرزش صدایش فرمود : "این انتخابات برخی خواص را مردود کرد" شما را می گفت ! کار را به کجا رساندید ؟ قلب مولایم را به رنج آوردید ! جگرش را خون کردید ! خوب حق ولی نعمت را به جا آوردید ! خدا شما را... و حاج ابراهیم می گفت من این روز را سالهاست در خواب و بیداری می بینم ! از آن روز که قدرت، چشم ها را پر کرد ! از آن روز که آقایان ، آقا شدند ! از آن روز که آقازاده ها بزرگ شدند ! از آن روز که ریاست را میراث پدرشان کردند! از آن روز که... حسین آقا ! شما آنوقت بچه بودید ! خیلی فضای سیاسی آن روزها را یادتان نیست ! یک باره همه چیز عوض شد ! ما برای امام انقلاب کرده بودیم ! برای اسلام ! برای قرآن ! ریشه‌ی انقلاب ما عاشورا بود ! که امام حسین (علیه السلام) فرمود " من برای اصلاح امت جدم قیام کردم ، برای امر به معروف" آخر ، آن زمان معاویه و یزید حاکم شده بودند ! ریشه های اسلام را داشتند نابود می کردند ! سادگی زندگی پیامبر شده بود، کاخ سبز معاویه ! نان خشک امیرالمومین شده بود ، مرغ های بریان ! تقوا شده بود ، شرابخواری و میمون بازی ! زمان ما هم همینظور بود ! شاه خیلی فاسد بود ، به اسلام که تقید نداشت هیچ می خواست ریشه اسلام را هم بکند ! اینور و آنور هزارتا کازینو و کاواره راه انداخته بود تا جوان ها رو به فساد بکشد ! ده ها کاخ برای خودش و بچه هاش ساخته بود ! در حالی که مردم بدبخت نان نداشتند بخورند ! هر روز برای عیش و نوش می رفت این طرف و آن طرف! بیت المال سرش نمی شد ! همه را بین فرزندان و دوستانش تقسیم می کرد ! نه اینکه هیچ کاری هم نمی کرد ! چرا ! سد ساخت ! کارخانه ساخت ! پالایشگاه ساخت ! اما همه اینها را خارجی ها می ساختند ! آنهم از ته مانده ی پول نفت ! کارخانه می ساخت ! اما سودش به کی میرسید به خانواده و دوستان علی حضرت! این شد که مردم قیام کردند ! ازیک طرف فقر خودشان را می دیدند و از طرف دیگر کاخ های شاه را ! مزارع بزرگ فلان شاهزاده را ! کارخانه های فلان دوست خاندان پهلوی را ! از یک طرف می دیدند که اینها با اسلام کاری ندارند، هیچ، ترویج فساد هم می کنند ! رقاصه ها و خواننده ها و فیلم های مبتذل در آن زمان بیداد می کرد ! مراکز فساد و .. هم همینطور ! ما هم از امام حسین (علیه السلام) یاد گرفته بودیم که برای اجرای احکام خدا و اصلاح امت باید قیام کنیم ![باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! و حالا سال هاست که او سرفه می کند] آن موقع امام خمینی (ره) علم را به دست گرفت ! مرجع تقلید بود ! ساده زیست بود ! سیاست مدار بود ! شجاع بود ! مردم هم دورش جمع شدند ! آن موقع ، "آقا"هم بود ! شهیدمطهری ! شهید بهشتی ! آفای [آیت الله] نوری همدانی ! همین آقای هاشمی هم بود ! ما برای اسلام و امام انقلاب کردیم ! برای اجرای دستورات خدا ! برای اینکه طاغوت و اشرافی گری نباشد ! اول انقلاب هم همینطور بود ! همه با هم برادر بودند! یکی رییس نبود یکی نوکر ! رجایی با دوچرخه اینور و آنور می رفت ! بقیه هم کم و بیش اینطور بودند ! همه از پست و مقام فرار می کردند ! برای اینکه فلانی یک پست را قبول کند باید برایش صدتا حجت شرعی می آوردی ! گاهی از امام میخواستند تا اورا راضی کند یا از قول امام چیزی می گفتند تا او راضی شود ! آن موقع غالب اینطور بودند ! دنبال ثروت و پست نبودند ! اما خدا .... همین نخست وزیر کارها را خراب کرد ! پایه‌ی حب مقام را گذاشت ! چقدر "آقا" را که آن موقع رییس جمهور بود اذیت کرد ! بد نمک به ... بود ! اما گسترش این جاه و مقام ها زمان [آقای] هاشمی بود ! اصلا رسم شده بود ! یک طبقه اجتماعی شد بود ! مدیران ! پست ها را بین هم تقسیم می کردند ! اگر این وزیر بود ، اون وکیل میشد ! اگر این وکیل می شد ، اون وزیر می شد! کم کم به جای برادر ، روی نامه ها می نوشتند ، آقای رییس ، جناب مدیر کل ! کم کم یادشان از جنگ و شهدا رفت ! از اینکه اصلا برای چی انقلاب کردند ! کسی به فکر اسلام نبود ! همه دلشان برای میز و جیبشان می سوخت ![باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! و حالا سالهاست که او سرفه می کند] کسی به فکر پابرهنه ها نبود ! نام امام هم شده بود وسیله ای برای اینکه مردم را فریب دهند ! نزدیک انتخابات، همه می شدند یار امام ! همراه امام ! فرستاده امام! بعد که می گفتیم "پابرهنه ها" می گفتند "عوام بی سواد" می گفتیم "اسلام" می گفتند "اینها تحجر است ، آزادی ، دمکراسی " همین آقایان گفتند " زیر چرخ توسعه لاجرم یک عده له می شوند" منظورشان هم همان پابرهنه های امام بود ! اسلام هم که اول زیر چرخ توسعه و بعد هم زیر چرخ اصلاحات انگلیسی و فرهنگ آمریکایی و آزادی غربی له کردند ! آقا زاده ها هم که بزرگ شده بودند و از خون شهدا پله می ساختند از خون جگر فقرا به آلاف و اولوف و بعضی ها هم به لاهاف و لهوف رسیدند ! این شد که مردم دوباره انقلاب کردند ![هر وقت عصبانی می شد ، سرفه اش می گرفت ! باز حاج ابراهیم سرفه می کرد ! وحالا سالهاست سرفه می کند]
کسی احمدی نژاد رو نمی شناخت! مردم دوباره انقلاب کردند ! 17 -18 ملیون رای کم نیست ! اکثرا هم خانواده های شهدا بودند! روستایی ها ! کارگرها ! سال 84 گفتند چون [آقای] هاشمی رغیبش بود رای آورد ! این بار موسوی را از آب نمک در آوردند ! همین آقای خاتمی که صدقه سر سید بودنش رای آورد ! راه افتاد اینطرف آنطرف ! شده بود بوقچی تبلیغاتی موسوی ! اما بازهم از مردم تو دهنی خوردند ! رای‌ش کم که نشد هیچ ! بیشتر هم شد ! 24 ملیون رای آورد ! شما خودت شاهد بودی ! اکثر طرفدار های احمدی نژاد همین پابرهنه ها ، کارگرها، روستایی ها، خانوادهای شهدا ، جانبازها و امثال این بودند ! مردم دوباره به انقلاب رای دادند ! به "آقا" رای دادند ! به امام رای دادند ! به اسلام رای دادند ! به شهدا رای دادند ! به ساده زیستی رای دادند ! به مقابله با فساد و تبعیض رای دادند !
شما آن روزها نبودی ، حسین آقا ! اول انقلاب هم کلی درگیری بود ! هر کی از مادرش قهر می کرد ، بیانیه می داد ! هر روز آشوب بود ! از دور وری های شاه گرفته تا مجاهدین تا کومنیست ها ! مثل همین پارسال خودمان ! برای همین میگم مردم دوباره انقلاب کردند ! همه چیز مثل آن وقت ها شده بود !مردم به چه زبانی بفهمانند ! اسلام را می خواهند ! "آقا" را می خواهند نه آقا زاده ها را ! نه فساد را ! نه بی بند و باری را ! نه کاخ را ! نه مدیر های اشرافزاده را ! این که احمدی نژاد توی روستاها میره ! دست پیرمردها را می بوسه ! سر سفره نون و پنیر می شینه! به خانواده های شهدا سر می زنه ! کلی ارزش داره ! دعای همون پیرمرد پیرزن کشاورز ، اشک شوق اون بچه یتیم ! هزارتا گره رو باز می کنه ! اینکه انقدر خوب تونست جلوی رانت و رانت خواری را بگیره ! جلوی آقازاده بازی رو بگیره ! دست خیلی ها رو از بیت المال ببره ! از همین دعای خیرها بود ! از همین اشک ها بود ! اگر از من بپرسی شهدا بیشتر از همه دعاش می کنند ! اما اون قبلی ها چه ! 16 سال مردم رییس جمهور رو فقط از تلویزیون می دیدند ! اینکه حضرت "آقا" گفتند اینها مردود شدند ! مثال و جمله ادبی نیست ، حقیقت داره ! خدا هم کلاس درس داره ! وقتی تو از پست و موقعیتی که خدا به تو داده سوء استفاده می کنی ! برای خدمت به مردم استفاده نمی کنی ! برای اسلام استفاده نمی کنی ! یادت می رود انقلاب را ! شهدا را ! امام را ! ترویج فساد می کنی ! ترویج زندگی غربی می کنی ! ترویج اشرافیت می کنی ! پست و مقام می شود ارث پدرت ! بیت المال می شود ارث پدرت ! برادرت می آید، پست می خواهد ! برادر زنت ، کارخانه می خواهد ! دوستت رانت می خواهد ! باید به بقال محله هم ، پست و مقام بدهی ! اگر بچه هایت هم ناخلف باشند که دیگر هیچ ! هنوز دیپلم نگرفته میشوند "آقازاده" ! محکم نایستی ، بیت المال که نوش جان ، آبروی خودت هم هیچ ! آبروی نظام و اسلام را به مزایده می گذارند!! آنوقت یک دفعه خدا اعلام می کند، امروز امتحان است ! خب معلوم است این شاگرد ، مردود می شود ! همین آقای هاشمی [و شما مردود شدید ! با شما هستم ! آقای هاشمی ! درهمان روز معروف!] من مثل بعضی ها ادعا نمی کنم که چه دارد و چه ندارد ! نه ! فقط یک گناه او برای مردود شدنش بس بود ! به خانواده‌اش نگاه کن ! به اقوام و دوستانش نگاه کن! همه به یک پست و مقام رسیدند ! از کجا ؟ اصلا اینها بماند ! پارسال را ببین دختر و پسر [آقای] هاشمی چه کردند ! برادر زنش چه کرد ! آبروی اسلام و شیعه را به حراج گذاشتند ! اما آقای هاشمی چه کرد ؟ یک کلمه به این ها نگفت ! آخر فائزه که خودش کسی نیست ! جایی حساب نیست ! چون دختر آقای هاشمی است ! مهم میشود ! آن یکی هم همینطور ! آن یکی هم... اما چرا [آقای] هاشمی جلو اینها را نمی گیرد ؟ اگر نمی تواند (!!) بیاید یک کلمه بگوید "آی مردم من از اینها و کارهای اینها ناراضی ام " ! مگر آقای [آیت الله] خزعلی این کار را نکرد! آقای هاشمی هم بکند ! همین سکوت او – و گاهی هم که حمایت کرد از اینها- گناه کمی نیست ! مجازاتش خیلی سنگین است ! اگر نبود سابقه اش برای انقلاب و اسلام ! مردود که هیچ ! حتما اخراج می شد ! خدا به کسی امضا نمی دهد ! به من و شما هم نمی دهد ! او...
حاج ابراهیم روی تختش خوابیده بود!20 سال است که روی تخت می خوابد ! یک تخت آهنی و قدیمی ! از آنهایی که در بیمارستان های کتول آباد هم پیدا نمی کنی ! به قول خودش "ما صاحب تاج و تختیم ! اما تاجش خوب نبود پس دادیم" ! راست می گفت! تاجش را ملائک برده بودند و فقط یک تخت برایش مانده بود ! آنهم در خانه ای کوچک و اجاره ای در جنوب شهر ! و همچنان می گفت و می گفت ! انگار خیلی دلش خون بود ! انگار خیلی وقت است به دنبال گوش ، برای حرف هایش می گردد ! و در هم‌همه‌ی مردم کسی صدای حاج ابراهیم را نمی شنید...
منبع ما :
نوشته شده توسط گروه خبری روز در یکشنبه 89/2/12 و ساعت 12:27 عصر | نظرات دیگران()
